شهدا سال ۶۷ -زندگینامه شهید اسکندر غلام زاده حقیقی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۷ »
آنگاهکه کنار طاقچه اتاق میایستم و رُخ همچو ماه ترا در پشت قاب عکس به تماشا مینشینم، ناگاه دلم میشکند و قطرههای اشک فرصت تماشا را از من میگیرد. در میان موج اشک، شانزدهم اسفند سال ۱۳۴۵ را میبینم که در شهرستان آبادان از راه رسیدی و جمع ما را منور به نور سیمای خود کردی. به یاد میآورم که از همان اوان کودکی تو را با آداب نورانی اسلام و قرآن و محبت به اهلبیت (ع) آشنا...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۷ »
آنگاهکه کنار طاقچه اتاق میایستم و رُخ همچو ماه ترا در پشت قاب عکس به تماشا مینشینم، ناگاه دلم میشکند و قطرههای اشک فرصت تماشا را از من میگیرد. در میان موج اشک، شانزدهم اسفند سال ۱۳۴۵ را میبینم که در شهرستان آبادان از راه رسیدی و جمع ما را منور به نور سیمای خود کردی. به یاد میآورم که از همان اوان کودکی تو را با آداب نورانی اسلام و قرآن و محبت به اهلبیت (ع) آشنا...
شهدا سال ۶۷ -زندگینامه شهید علی عباس زاده
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۷ »
علی، نیلوفر عاشقی بود که اول مهرماه ۱۳۴۱ در گلستان عشق روئید و کوچههای روستای مشکان نیریز را از عطر وجودش بهرهمند ساخت. دست مهربان باغبانان در رشد و نمو وی کوشید تا او را برای تحصیل آماده کرد. دوره ابتدایی را در دبستان شهید آیت (ششم بهمن) مشکان آغاز کرد و به پایان رساند. سپس به دلیل عدم دسترسی به مدرسه راهنمایی ترک تحصیل کرد و به امور کشاورزی و دامداری مشغول شد. علی در امر تأمین...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۷ »
علی، نیلوفر عاشقی بود که اول مهرماه ۱۳۴۱ در گلستان عشق روئید و کوچههای روستای مشکان نیریز را از عطر وجودش بهرهمند ساخت. دست مهربان باغبانان در رشد و نمو وی کوشید تا او را برای تحصیل آماده کرد. دوره ابتدایی را در دبستان شهید آیت (ششم بهمن) مشکان آغاز کرد و به پایان رساند. سپس به دلیل عدم دسترسی به مدرسه راهنمایی ترک تحصیل کرد و به امور کشاورزی و دامداری مشغول شد. علی در امر تأمین...
شهدا سال ۶۷ -زندگینامه شهید حمیدرضا (عباس) بیگی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۷ »
بر ریگزار شلمچه نشسته و با خود زمزمه میکرد: معبودا! دیگر تاب هجران ندارم و دلم سخت تنگ پرواز است و مشتاق دیدار. پس مرا دریاب و مدت انتظار را کوتاه کن. حمید، در اولین روز از فروردین سال ۱۳۴۸ در نیریز، همنوای چلچلههای بهاری شد و شادی و طرب را به میان خانوادهای متدین و باایمان ارمغان آورد. دوران کودکی را در دامان مادری مهربان و آغوش پدری دلسوز و مسلمان پشت سر گذاشت. هفتساله بود که راهی...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۷ »
بر ریگزار شلمچه نشسته و با خود زمزمه میکرد: معبودا! دیگر تاب هجران ندارم و دلم سخت تنگ پرواز است و مشتاق دیدار. پس مرا دریاب و مدت انتظار را کوتاه کن. حمید، در اولین روز از فروردین سال ۱۳۴۸ در نیریز، همنوای چلچلههای بهاری شد و شادی و طرب را به میان خانوادهای متدین و باایمان ارمغان آورد. دوران کودکی را در دامان مادری مهربان و آغوش پدری دلسوز و مسلمان پشت سر گذاشت. هفتساله بود که راهی...
شهدا سال 64 -زندگینامه شهید فرهاد رضائی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۴ »
چه فرهادها مرده در کوهها چه حلاجها رفته بردارها همی گویم و گفتهام بارها بود کیش من مهر دلدارها خردادماه سال ۱۳۴۹، آنگاهکه دشتهای زیبای کوشکک، یکی از روستاهای آباده طشک، با ساقههای طلایی گندم تزئین میشد، وجود نورسیدهای زیبا محیط خانوادهای متدین و مذهبی را پر از شادی و طراوت کرد. نام او را فرهاد نهادند و عشق شیرین کربلا را همراه با قطرات شیر مادر در رگ و جانش جاری ساختند. از کودکی استعدادی فوقالعاده داشت. دوره ابتدائی...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۴ »
چه فرهادها مرده در کوهها چه حلاجها رفته بردارها همی گویم و گفتهام بارها بود کیش من مهر دلدارها خردادماه سال ۱۳۴۹، آنگاهکه دشتهای زیبای کوشکک، یکی از روستاهای آباده طشک، با ساقههای طلایی گندم تزئین میشد، وجود نورسیدهای زیبا محیط خانوادهای متدین و مذهبی را پر از شادی و طراوت کرد. نام او را فرهاد نهادند و عشق شیرین کربلا را همراه با قطرات شیر مادر در رگ و جانش جاری ساختند. از کودکی استعدادی فوقالعاده داشت. دوره ابتدائی...
شهدا سال 65 -زندگینامه شهید علی اصغر علیزاده
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۵ »
آنگاهکه سفیدی گلوی علیاصغر را دشمن با تیر سه شعبه نشانه گرفت، قلب هزاران مسلمان به لرزه افتاد و به یاد آن شهید ششماهه بود که علیاصغرهای فراوانی قدم به عرصه تاریخ نهادند. از آن جمله علیاصغر علیزاده است که در تاریخ ۱۳۴۷/۶/۹ در روستای مشکان نیریز به دنیا آمد. تحصیلات خود را در دبستان شهید آیت (ششم بهمن) روستای مشکان به پایان برد و بعدازآن برای کمک در تأمین معاش خانواده، در کنار پدر به امر کشاورزی و...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۵ »
آنگاهکه سفیدی گلوی علیاصغر را دشمن با تیر سه شعبه نشانه گرفت، قلب هزاران مسلمان به لرزه افتاد و به یاد آن شهید ششماهه بود که علیاصغرهای فراوانی قدم به عرصه تاریخ نهادند. از آن جمله علیاصغر علیزاده است که در تاریخ ۱۳۴۷/۶/۹ در روستای مشکان نیریز به دنیا آمد. تحصیلات خود را در دبستان شهید آیت (ششم بهمن) روستای مشکان به پایان برد و بعدازآن برای کمک در تأمین معاش خانواده، در کنار پدر به امر کشاورزی و...
کلیات عملیـات فتـح المبیـن
دانشنامه دفاع مقدس » آفندها و پدافندها » عمليات فتح المبين »
سومین عملیات گستردهای که به منظور آزادسازی اراضی اشغالی انجام شد، عملیات فتح المبین بود. این عملیات در تاریخ 2/1/1361 در منطقه غرب شوش، در سطحی بسیار گسترده انجام شد و شکست سختی به دشمن وارد کرد. نیروهای زیادی از شهرستان نیریز در این عملیات حضور داشتند که چون در چند نوبت و به مناطق مختلف این عملیات اعزام شدند، نمی توان آمار دقیقی از آن ارائه کرد. اما باید گفت: میزان حضور نیروهای مردمی شهرستان، شامل شهر...
دانشنامه دفاع مقدس » آفندها و پدافندها » عمليات فتح المبين »
سومین عملیات گستردهای که به منظور آزادسازی اراضی اشغالی انجام شد، عملیات فتح المبین بود. این عملیات در تاریخ 2/1/1361 در منطقه غرب شوش، در سطحی بسیار گسترده انجام شد و شکست سختی به دشمن وارد کرد. نیروهای زیادی از شهرستان نیریز در این عملیات حضور داشتند که چون در چند نوبت و به مناطق مختلف این عملیات اعزام شدند، نمی توان آمار دقیقی از آن ارائه کرد. اما باید گفت: میزان حضور نیروهای مردمی شهرستان، شامل شهر...
تاریخچه جمع آوری و نوع کمکهای مردمی در جنگ
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و کمکهاي مردمي »
همزمان با شروع جنگ در 31 شهریورماه 1359 مسأله کمک مالی به جبههها هم شروع شد. آقای غلامرضا کاویانی که مسئولیت جمع آوری کمکهای مردمی را حتی قبل از تشکیل ستاد پشتیبانی جنگ به عهده داشته است در این خصوص می گوید: (4-KAVIANI-7) " درست همزمان با شروع جنگ، از سوی جهادسازندگی استان با جهاد سازندگی شهرستان نیریز تماس گرفتند و درخواست جمع آوری کمکهای مردمی را کردند . به دنبال این درخواست اینجانب باتفاق چند نفر از برادران...
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و کمکهاي مردمي »
همزمان با شروع جنگ در 31 شهریورماه 1359 مسأله کمک مالی به جبههها هم شروع شد. آقای غلامرضا کاویانی که مسئولیت جمع آوری کمکهای مردمی را حتی قبل از تشکیل ستاد پشتیبانی جنگ به عهده داشته است در این خصوص می گوید: (4-KAVIANI-7) " درست همزمان با شروع جنگ، از سوی جهادسازندگی استان با جهاد سازندگی شهرستان نیریز تماس گرفتند و درخواست جمع آوری کمکهای مردمی را کردند . به دنبال این درخواست اینجانب باتفاق چند نفر از برادران...
شهدا سال 63 -زندگینامه شهید محمد بقری
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۳ »
چهره مهربان او که همچون گلهای تازه شکفته بهاری بود که در فروردینماه سال ۱۳۴۳ در خانوادهای متدین و مذهبی، دریکی از روستاهای بخش پشت کوه بنام غوری، نمایان شد. محیط خانه را بسان گل محمدی زینتبخش شد و نام او را محمد نهادند. هوش فراوان و فعالیت زیاد، از همان کودکی او را از سایر همبازیهایش متمایز میساخت. تحصیلات دوره ابتدایی را در دبستان ادب روستای غوری با موفقیت گذراند. جدیت و تلاش او همراه باهوش و...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۳ »
چهره مهربان او که همچون گلهای تازه شکفته بهاری بود که در فروردینماه سال ۱۳۴۳ در خانوادهای متدین و مذهبی، دریکی از روستاهای بخش پشت کوه بنام غوری، نمایان شد. محیط خانه را بسان گل محمدی زینتبخش شد و نام او را محمد نهادند. هوش فراوان و فعالیت زیاد، از همان کودکی او را از سایر همبازیهایش متمایز میساخت. تحصیلات دوره ابتدایی را در دبستان ادب روستای غوری با موفقیت گذراند. جدیت و تلاش او همراه باهوش و...
زندگینامه خودنوشت جانباز احمد علی زارعی
دانشنامه دفاع مقدس » زندگينامه و آثار مکتوب جانبازان »
اینجانب احمد علی زارعی فرزند علیرضا، در تاریخ 1/6/1339 در روستای دهمورد از توابع بخش آباده طشک شهرستان نیریز متولد شدم. دوران کودکی را در روستای قدیمی سپری نموده و در سن 8 سالگی یعنی سال 1347 به مدرسه رفتم. مدت 5 سال در روستای دهمورد که فقط یک دبستان به نام سحاب داشت و تا کلاس پنجم درس را توأم با کار روستایی که کشاورزی و دامداری و کارگری بود به پایان رساندم. در آن ایام کمتر...
دانشنامه دفاع مقدس » زندگينامه و آثار مکتوب جانبازان »
اینجانب احمد علی زارعی فرزند علیرضا، در تاریخ 1/6/1339 در روستای دهمورد از توابع بخش آباده طشک شهرستان نیریز متولد شدم. دوران کودکی را در روستای قدیمی سپری نموده و در سن 8 سالگی یعنی سال 1347 به مدرسه رفتم. مدت 5 سال در روستای دهمورد که فقط یک دبستان به نام سحاب داشت و تا کلاس پنجم درس را توأم با کار روستایی که کشاورزی و دامداری و کارگری بود به پایان رساندم. در آن ایام کمتر...
شهدا سال 64 -زندگینامه شهید غلامرضا کاتوزیان
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۴ » شهيد غلامرضا کاتوزيان »
سجاده را که میگشائیم، از سجدههای بیریای تو حکایت میکند. با هرکس که به گفتگو مینشینیم، از مهربانی و وفای تو میگوید. سراغ مجنون را که میگیریم، نشانی کوی تو را میدهند که بیقرار دیدار دوست بودی و شهادت را بهترین راه برای رسیدن به منظور انتخاب کردی. بیشتر که میپرسیم، میگویند: در یک روز بهاری ـ10/3/1337ـ میان خانوادهای متدین و عاشق اهلبیت(ع) در شهرستان نیریز چشم به جهان گشود. پدر نام «غلامرضا» را برای او انتخاب کرد...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۴ » شهيد غلامرضا کاتوزيان »
سجاده را که میگشائیم، از سجدههای بیریای تو حکایت میکند. با هرکس که به گفتگو مینشینیم، از مهربانی و وفای تو میگوید. سراغ مجنون را که میگیریم، نشانی کوی تو را میدهند که بیقرار دیدار دوست بودی و شهادت را بهترین راه برای رسیدن به منظور انتخاب کردی. بیشتر که میپرسیم، میگویند: در یک روز بهاری ـ10/3/1337ـ میان خانوادهای متدین و عاشق اهلبیت(ع) در شهرستان نیریز چشم به جهان گشود. پدر نام «غلامرضا» را برای او انتخاب کرد...